به نام خدا
*با توجه به استقبال دوستانم از بخش داستان انجمن و سوالاتی که گاه مطرح شده است، به نظرم رسید، شاید ارائهی تعریفی از برخی اصطلاحهای رایج در داستان نویسی، کمکی به همهی نویسندگان و خوانندگان این داستانها باشد. کلیهی تعاریف با استفاده از مراجع معتبر و با ذکر مرجع ها در پایان مقاله، برای استفاده ی بیشتر علاقهمندان است.
«همه ی مشکلاتی که بر سر راه نویسندگی وجود دارد با یک چیز حل میشود: نوشتن»
روایت : « توالی ملموسی از حوادثی که به صورت غیر تصادفی در کنار هم آمدهاند» یعنی ارتباط بین حوادث، باید مشخّص و با انگیزه باشد.
انواع معمول تر داستان و رمان از لحاظ کمی عبارتند از: رمان، داستان بلند، داستان کوتاه، داستانک.
رمان : «رمان، مهمترین و معروفترین شکل ادبی روزگار ماست» داستانی است که بر اساس تقلیدی نزدیک به واقعیّت، از آدمی و عادات و حالات بشری نوشته شده باشد و به نحوی از انحاء، شالودهی جامعه را در خود تصویر و منعکس کند. این، تعریفی کلّی است که داستان کوتاه را نیز در بر میگیرد و بیشتر بر رمانهای واقعگرا قابل تطبیق است؛ مانند رمانهای چشمهایش و سووشون؛ زیرا عناصر تشکیلدهندهی آنها از وقایع شبیه زندگی واقعی گرفته شده و محیط اجتماعی شخصیتهای داستان نیز در آنها تصویر شده است؛ امّا بر رمانهای تمثیلی و سورئالیستی و ... قابل تطبیق نیست»
تعریف کمّی رمان :رمان، داستانی است به نثر، با وسعتی معیّن. این حد یا وسعت، نباید کمتر از پنجاه هزار کلمه باشد. هر اثر داستانی منثوری که بالغ بر پنجاه هزار کلمه باشد رمان است. بر طبق این تعریف، کتابهای شوهر آهو خانم و همسایهها رمان محسوب میشود و کتابهای شازده احتجاب و بوف کور، طول لازم را برای رمان ندارد.
موضوع : قلمرویی است که در آن، خلّاقیت میتواند درونمایهی خود را به نمایش گذارد.
مضمون: برخی منتقدان ان را با درونمایه یکی میدانند اما در تعریف ساده تر وقتی که به شرح حوادث داستانی میپردازیم در واقع داریم از مضمون آن حرف میزنیم.
درونمایه: جوهر اصلی اثر ادبی و فکر مرکزی و حاکم بر داستان است.
پیرنگ (طرح) : «نقشه یا الگوی حوادث در داستان است و چونی و چرایی حوادث را نشان میدهد. پیرنگ، حوادث را در داستان چنان تنظیم میکند که در نظر خواننده، منطقی جلوه کند. در حقیقت، پیرنگ فقط نقل حوادث است با تکیه بر روابط علّت و معلولی در هر اثر ادبی که نشان میدهد هر حادثه به چه دلیل اتّفاق افتاده و بعد از آن نیز چه حوادثی و به چه دلیل رخ میدهد».
عناصر ساختاری پیرنگ:
1- گره افکنی : به هم انداختن حوادث و اموری است که پیرنگ داستان را گسترش میدهد؛ بخشی که حوادث به هم گره میخورد و موجب میشود که کشمکش نیروهای مقابل افزایش یابد.
2- بزنگاه یا نقطهی اوج: در آن بحران به نهایت تعارض خود برسد و به گره گشایی داستان بینجامد.
3- گره گشایی: نتیجهی گشودن رازها و معمّاها و برطرف شدن سوء تفاهمها و پایان انتظارها است .
4- کشمکش : یکی از مهمترین عناصر ساختاری پیرنگ است و به مقابلهی شخصیتها یا نیروها با یکدیگر کشمکش میگویند.
5- حالت تعلیق : با گسترش پیرنگ، کنجکاوی خواننده را بیشتر میکند و شور و اشتیاق او را برای دنبال کردن ماجرای داستان زیادتر میسازد؛ شخصیت اصلی یا یکی از شخصیتهای داستان، اغلب همدردی و جانبداری او را به خود جلب میکند و خواننده نسبت به سرنوشت او علاقهمند میشود؛ همین علاقهمندی نسبت به عاقبت کار آن شخصیت، او را در حال دلنگرانی نگاه میدارد.
6- حقیقتمانندی : یعنی حادثه به گونهای اتّفاق افتد که خوانندگان بتواند آن را باور کنند. این حقیقتمانندی میتواند با حوادث واقعی دنیای بیرون از داستان منطبق نباشد؛ اما لازم است که در راستای روابط درونی داستان باشد.
7- غافلگیری: نویسنده با بهرهگیری از عناصری بر خلاف انتظار خواننده اما در راستای روابط داستان و با رعایت اصل علّت و معلولی در ضمن حوادث، به جذابیت و کشش داستان میافزاید.
8- حرکت طرح :
الف- حرکت درونی طرح: کنشی (عملی)که مستقیماً یا غیر مستقیم نقشی در توسعهی داستان به عهده دارد که برای پیشبرد حوادث در داستان لازم است و باید به نحوی غیر مشهود و با سرعتی ثابت در سراسر حوادث داستان وجود داشته باشد تا یک دستی آن حفظ شود. این حرکت از طریق پرداختن از حادثهای به حادثهای دیگر و کاهش حق انتخاب شخصیت و ... ایجاد میشود.
ب- حرکت بیرونی طرح: حوادث داستان باید به کمک عوامل زمان به پیش برود. این عوامل میتواند گذشت فصول، ماهها، سالها، هفتهها یا حتی ساعتها و ... باشد یا از طریق تغییر صحنهها انجام شود.
شخصیت : اشخاص ساخته شدهای را که در داستان ظاهر میشوند شخصیت مینامند. شخصیت، بازیگر داستان است و در اثر روایتی یا نمایشی، فردی است که کیفیت روانی و اخلاقی او در عمل و آنچه میگوید و میکند وجود داشته است. شخصیت میتواند رسم و سنت، خصلت فردی، نیروی طبیعی و اجتماعی نیز باشد. شخصیت چند بعدی یا جامع : شخصیت جامع چند بعدی است و خصلتهای خوب و بد و عام و خاص را توأمان تصویر میکند.
الف- شخصیت مسطح : آدمهایی که همیشه یک طرفشان به سوی خواننده است .این آدمها البته همه به یکسان در داستان نقش ندارند. این افراد در جریان داستان تکامل نمییابند و وجودشان تنها برای انتقال نوعی بینش درباره زندگی از سوی نویسنده است .
ب- شخصیت اصلی و فرعی: به شخصیتهایی که نقش محوری در جریان داستان، به عهده دارند شخصیت اصلی میگویند. به آدمهایی که در حاشیهی قهرمانهای اصلی قرار میگیرند و برای کمک به شناخت شخصیت اصلی یا پیشبرد جریان داستان، حضور دارند، شخصیتهای فرعی میگویند. شخصیت سیاهیلشکر، نوعی از شخصیت فرعی است که فاقد شخصیتپردازی مجزا باشد.
شخصیت پویا و ایستا: شخصیتی که فکری را مدتها در ذهن خود پرورش میدهد و بالأخره آن را انجام میدهد و با این کار، مرتکب عملی غیر عادتی میشود پویا مینامند. شخصیتی را که همچنان در آن اندیشه به گونهای عادتی باقی میماند ایستا میگویند.
توصیف مستقیم شخصیت: توصیف فرد از طریق توضیح صرف راوی یا نویسنده یا دیگر آدمهای داستان است.
توصیف غیر مستقیم شخصیت: توصیف ویژگیهای شخصیت از طریق، ظاهر، کنش، گفتار یا اندیشههای خود شخصیت و رفتاری که در قبال سایر آدمهای داستان دارد .
توصیف بیرونی و درونی شخصیت: توصیف بیرونی، وصف ویژگیهای ظاهری شخصیتهاست و توصیف درونی وصف خصلتهای روحی و روانی آنهاست.
پرداخت شخصیت: توصیف و نحوهی شکلگیری شخصیت در داستان است. هرچه این توصیف کاملتر باشد، شخصیت پرداختهتر خواهد بود.
راوی: هر متن روائی نیاز به واسطه دارد؛ فردی یا منبعی که آن را نقل کند؛ این صدا، فرد یا منبع که خبری را به اطلاعمان میرساند راوی است .
زاویهی دید : نمایش دهندهی شیوهای است که نویسنده به وسیلهی آن مصالح و مواد داستان خود را به خواننده ارائه میکند و در واقع رابطهی نویسنده را با داستان نشان میدهد. نویسنده با یاری زاویهی دید، موضوعی را نقل یا مطرح میکند. زاویهی دید به دو نوع درونی و بیرونی تقسیم میشود؛ در زاویهی دید درونی نویسنده به قالب شخصیتها میرود که خود انواع گوناگونی دارد و اول شخص مفرد از آن جمله است. زاویهی دید بیرونی از دید دانای کل که واسطهای خارج از جریان داستان است، به داستان نگاه میکند و دو نوع دانای کل مطلق و محدود را در بر میگیرد. دانای کل مطلق همه چیز را می داند و دانای کل محدود فقط از برخی حوادث به ویژه درباره ی شخصیت اصلی یا یک یا دو شخصیت اصلی با خبر است.
منابع:
1- فن داستان نویسی: محسن سلیمانی
2- عناصر داستان نویسی: جمال میر صادقی
3- ادبیات داستانی: همان
4- دستور زبان داستان: احمد اخوت
در پناه حق
*با توجه به استقبال دوستانم از بخش داستان انجمن و سوالاتی که گاه مطرح شده است، به نظرم رسید، شاید ارائهی تعریفی از برخی اصطلاحهای رایج در داستان نویسی، کمکی به همهی نویسندگان و خوانندگان این داستانها باشد. کلیهی تعاریف با استفاده از مراجع معتبر و با ذکر مرجع ها در پایان مقاله، برای استفاده ی بیشتر علاقهمندان است.
«همه ی مشکلاتی که بر سر راه نویسندگی وجود دارد با یک چیز حل میشود: نوشتن»
روایت : « توالی ملموسی از حوادثی که به صورت غیر تصادفی در کنار هم آمدهاند» یعنی ارتباط بین حوادث، باید مشخّص و با انگیزه باشد.
انواع معمول تر داستان و رمان از لحاظ کمی عبارتند از: رمان، داستان بلند، داستان کوتاه، داستانک.
رمان : «رمان، مهمترین و معروفترین شکل ادبی روزگار ماست» داستانی است که بر اساس تقلیدی نزدیک به واقعیّت، از آدمی و عادات و حالات بشری نوشته شده باشد و به نحوی از انحاء، شالودهی جامعه را در خود تصویر و منعکس کند. این، تعریفی کلّی است که داستان کوتاه را نیز در بر میگیرد و بیشتر بر رمانهای واقعگرا قابل تطبیق است؛ مانند رمانهای چشمهایش و سووشون؛ زیرا عناصر تشکیلدهندهی آنها از وقایع شبیه زندگی واقعی گرفته شده و محیط اجتماعی شخصیتهای داستان نیز در آنها تصویر شده است؛ امّا بر رمانهای تمثیلی و سورئالیستی و ... قابل تطبیق نیست»
تعریف کمّی رمان :رمان، داستانی است به نثر، با وسعتی معیّن. این حد یا وسعت، نباید کمتر از پنجاه هزار کلمه باشد. هر اثر داستانی منثوری که بالغ بر پنجاه هزار کلمه باشد رمان است. بر طبق این تعریف، کتابهای شوهر آهو خانم و همسایهها رمان محسوب میشود و کتابهای شازده احتجاب و بوف کور، طول لازم را برای رمان ندارد.
موضوع : قلمرویی است که در آن، خلّاقیت میتواند درونمایهی خود را به نمایش گذارد.
مضمون: برخی منتقدان ان را با درونمایه یکی میدانند اما در تعریف ساده تر وقتی که به شرح حوادث داستانی میپردازیم در واقع داریم از مضمون آن حرف میزنیم.
درونمایه: جوهر اصلی اثر ادبی و فکر مرکزی و حاکم بر داستان است.
پیرنگ (طرح) : «نقشه یا الگوی حوادث در داستان است و چونی و چرایی حوادث را نشان میدهد. پیرنگ، حوادث را در داستان چنان تنظیم میکند که در نظر خواننده، منطقی جلوه کند. در حقیقت، پیرنگ فقط نقل حوادث است با تکیه بر روابط علّت و معلولی در هر اثر ادبی که نشان میدهد هر حادثه به چه دلیل اتّفاق افتاده و بعد از آن نیز چه حوادثی و به چه دلیل رخ میدهد».
عناصر ساختاری پیرنگ:
1- گره افکنی : به هم انداختن حوادث و اموری است که پیرنگ داستان را گسترش میدهد؛ بخشی که حوادث به هم گره میخورد و موجب میشود که کشمکش نیروهای مقابل افزایش یابد.
2- بزنگاه یا نقطهی اوج: در آن بحران به نهایت تعارض خود برسد و به گره گشایی داستان بینجامد.
3- گره گشایی: نتیجهی گشودن رازها و معمّاها و برطرف شدن سوء تفاهمها و پایان انتظارها است .
4- کشمکش : یکی از مهمترین عناصر ساختاری پیرنگ است و به مقابلهی شخصیتها یا نیروها با یکدیگر کشمکش میگویند.
5- حالت تعلیق : با گسترش پیرنگ، کنجکاوی خواننده را بیشتر میکند و شور و اشتیاق او را برای دنبال کردن ماجرای داستان زیادتر میسازد؛ شخصیت اصلی یا یکی از شخصیتهای داستان، اغلب همدردی و جانبداری او را به خود جلب میکند و خواننده نسبت به سرنوشت او علاقهمند میشود؛ همین علاقهمندی نسبت به عاقبت کار آن شخصیت، او را در حال دلنگرانی نگاه میدارد.
6- حقیقتمانندی : یعنی حادثه به گونهای اتّفاق افتد که خوانندگان بتواند آن را باور کنند. این حقیقتمانندی میتواند با حوادث واقعی دنیای بیرون از داستان منطبق نباشد؛ اما لازم است که در راستای روابط درونی داستان باشد.
7- غافلگیری: نویسنده با بهرهگیری از عناصری بر خلاف انتظار خواننده اما در راستای روابط داستان و با رعایت اصل علّت و معلولی در ضمن حوادث، به جذابیت و کشش داستان میافزاید.
8- حرکت طرح :
الف- حرکت درونی طرح: کنشی (عملی)که مستقیماً یا غیر مستقیم نقشی در توسعهی داستان به عهده دارد که برای پیشبرد حوادث در داستان لازم است و باید به نحوی غیر مشهود و با سرعتی ثابت در سراسر حوادث داستان وجود داشته باشد تا یک دستی آن حفظ شود. این حرکت از طریق پرداختن از حادثهای به حادثهای دیگر و کاهش حق انتخاب شخصیت و ... ایجاد میشود.
ب- حرکت بیرونی طرح: حوادث داستان باید به کمک عوامل زمان به پیش برود. این عوامل میتواند گذشت فصول، ماهها، سالها، هفتهها یا حتی ساعتها و ... باشد یا از طریق تغییر صحنهها انجام شود.
شخصیت : اشخاص ساخته شدهای را که در داستان ظاهر میشوند شخصیت مینامند. شخصیت، بازیگر داستان است و در اثر روایتی یا نمایشی، فردی است که کیفیت روانی و اخلاقی او در عمل و آنچه میگوید و میکند وجود داشته است. شخصیت میتواند رسم و سنت، خصلت فردی، نیروی طبیعی و اجتماعی نیز باشد. شخصیت چند بعدی یا جامع : شخصیت جامع چند بعدی است و خصلتهای خوب و بد و عام و خاص را توأمان تصویر میکند.
الف- شخصیت مسطح : آدمهایی که همیشه یک طرفشان به سوی خواننده است .این آدمها البته همه به یکسان در داستان نقش ندارند. این افراد در جریان داستان تکامل نمییابند و وجودشان تنها برای انتقال نوعی بینش درباره زندگی از سوی نویسنده است .
ب- شخصیت اصلی و فرعی: به شخصیتهایی که نقش محوری در جریان داستان، به عهده دارند شخصیت اصلی میگویند. به آدمهایی که در حاشیهی قهرمانهای اصلی قرار میگیرند و برای کمک به شناخت شخصیت اصلی یا پیشبرد جریان داستان، حضور دارند، شخصیتهای فرعی میگویند. شخصیت سیاهیلشکر، نوعی از شخصیت فرعی است که فاقد شخصیتپردازی مجزا باشد.
شخصیت پویا و ایستا: شخصیتی که فکری را مدتها در ذهن خود پرورش میدهد و بالأخره آن را انجام میدهد و با این کار، مرتکب عملی غیر عادتی میشود پویا مینامند. شخصیتی را که همچنان در آن اندیشه به گونهای عادتی باقی میماند ایستا میگویند.
توصیف مستقیم شخصیت: توصیف فرد از طریق توضیح صرف راوی یا نویسنده یا دیگر آدمهای داستان است.
توصیف غیر مستقیم شخصیت: توصیف ویژگیهای شخصیت از طریق، ظاهر، کنش، گفتار یا اندیشههای خود شخصیت و رفتاری که در قبال سایر آدمهای داستان دارد .
توصیف بیرونی و درونی شخصیت: توصیف بیرونی، وصف ویژگیهای ظاهری شخصیتهاست و توصیف درونی وصف خصلتهای روحی و روانی آنهاست.
پرداخت شخصیت: توصیف و نحوهی شکلگیری شخصیت در داستان است. هرچه این توصیف کاملتر باشد، شخصیت پرداختهتر خواهد بود.
راوی: هر متن روائی نیاز به واسطه دارد؛ فردی یا منبعی که آن را نقل کند؛ این صدا، فرد یا منبع که خبری را به اطلاعمان میرساند راوی است .
زاویهی دید : نمایش دهندهی شیوهای است که نویسنده به وسیلهی آن مصالح و مواد داستان خود را به خواننده ارائه میکند و در واقع رابطهی نویسنده را با داستان نشان میدهد. نویسنده با یاری زاویهی دید، موضوعی را نقل یا مطرح میکند. زاویهی دید به دو نوع درونی و بیرونی تقسیم میشود؛ در زاویهی دید درونی نویسنده به قالب شخصیتها میرود که خود انواع گوناگونی دارد و اول شخص مفرد از آن جمله است. زاویهی دید بیرونی از دید دانای کل که واسطهای خارج از جریان داستان است، به داستان نگاه میکند و دو نوع دانای کل مطلق و محدود را در بر میگیرد. دانای کل مطلق همه چیز را می داند و دانای کل محدود فقط از برخی حوادث به ویژه درباره ی شخصیت اصلی یا یک یا دو شخصیت اصلی با خبر است.
منابع:
1- فن داستان نویسی: محسن سلیمانی
2- عناصر داستان نویسی: جمال میر صادقی
3- ادبیات داستانی: همان
4- دستور زبان داستان: احمد اخوت
در پناه حق